سلام خدا رحمت کنه همه رفتگان رو و سلامتی بده به جونای قدیم و بچه های جدید. در اسیاب سایه چنارا چایی خوردن چه حالی میداده اونم با حبیب محمدی و اکبر علی حیدر .
حدود 25 سال پیش از مدرسه شهید خلیل طهماسبی تعطیل شدیم. نمی دونم چی شد که با حسین آقابابایی پسر احمد آقابابایی دعوامون شد. یهو مرحوم مشت اکبر (عموی حسین) خدا بیامرز (البته هنوز مرحوم نشده بود) رسید. شما فکر میکنید چی شد؟
الف) از برادر زادش دفاع کرد
ب) ما رو از هم جدا کرد
ج ) از من دفاع کرد
؟
هیچ کدام گزینه د صحیح است.
د) بیلش رو به سمت حسین که پا گذاشته بود به فرار پرتاب کرد. منم محترمانه رفتم خونمون !!!
باورت نمیشه زنگ بزن حسین بپرس. نگاه به الانش نکن خیلی شر بود و به شر شهره البته بعد از ج..م...
اصلن آ این ج... مبینی و این ح. آ. شرترین بچه های مدرسه بودن بقیه به گردشون نمیرسیدن مخصوصا جواد م.
من و مهدی مرحوم حاج جوادم از بچه مثبتای مدرسه بودیم.
یادش بخیر حبیب ماه رخ همش کمک باباش میکرد.....دوتا ورزو سفید داشتند ....بابای خدابیامرزش باش رمین وامیکرد....زیر اون چنار در آسیاب بالا که داره به مرحوم اکبر علی حیدر چایی تعارف میکنه....من و حسن سوتی کتری یکی از بچه هایی که گوسفند داشتند و از رو آتیش چپ کردیم خدا کنه اون شخص که الان از دوستان عزیزمونه حلال کرده باشه.....شیطنت مخصوص اون دوران بود ....خدا ببخشه مارو....انشالله.....