اربعین و حاج ذبیح الله
السلام علی الباکین علی الحسین
اربعین یعنی چهل روز غصه و غم، چهل روز اشک و ناله و حقیقتا چهل روز درس و ادب و وفا
زمانی که این چهل روز می گذرد. نوعی خستگی توام با شوق و معرفت و دلدادگی در چشمان پیرغلامان و غلامان اباعبدالله دیده می شود. گویی صفر با آن سنگینی خاص به خودش،زیر بار سنگین عزای حسین (ع) مانده است و این چله نشینان محفل یارند که بار از دوش صفر بر می دارند و به دیار عشق سفر می کنند.در روستای ما نیز شاید بتوان گفت: اربعین با نام پیر غلامی از غلامان سالار شهیدان گره خورده است: حاج ذبیح الله مخدومی
دوستان...نمی دانم چرا؟! اما از دیروز که در حریم رضوی تسلی گوی امام هشتم و دعاگوی همه شما بودم؛ ناگهان به یاد آن مرحوم افتاده ام. باورش برای خودم هم سخت است ولی آن به آن، تصویرش روبروی چشمانم مجسّم می شود. چشم در چشم ایوان طلای رضا بودم ولی ذهنم حول آن مرحوم می چرخید. گاهی متعجب می شدم چراکه ناخواسته شروع به درد و دل با او کرده بودم. به آن مرحوم و طیب خاطرش غبطه می خوردم، غبطه بر جایگاه پیر غلامی حسین، غبطه بر جایگاه خرج کردن برای حسین، غبطه بر سوختن صورتش پای آتش دیگ مراسم حسین، غبطه بر دستان پینه بسته در راه حسین، غبطه بر... غبطه بر.... غبطه بر همه چیز... به آن مرحوم با درد و دل می گفتم:
عمو جان خوشابحالت، این امامی که من روبرویش ایستاده ام قول داده است که:" هر کس به زیارت من بیاید من نیز 3 بار در 3 جای مهم به زیارتش می آیم. " 3 بار ! 3 جای مهم ! خوش بحالشان...
سالار شهیدان که عجیب می فرماید تا جایی که دل را از شوق آتش می زند؛ می فرماید: " من زارنی فی حیاته فقد زرته بعد وفاته " ( هرکس من را در حیاتش زیارت کند همانا من بعد از مرگش به دیدار او می آیم ) بزرگان علما نظیر سید بن طاووس می گویند که پس از این جمله حضرت فرموده اند: و ان کان من النار فقد اخرجته، یعنی: اگر در آتش هم باشد خودم از آتش بیرونش می آورم.
عمو جان... اگر زیارت کردن این بزرگواران چنین مقامی را می آورد؛ پیر غلامی و خدمت برای آن ها با انسان چه می کند؟!
عمو جان... من می گویم: اصلا برای نوکران حسین نباید تلقین بخوانند چراکه شب و روزشان حسین است؛ نکیر و منکر که بیایند خودشان بوی سیب را می فهمند و حساب کار خودشانرا می کنند...
نمی دانم، حسین (ع) به بالین شما هم آمد یا نه؟! مگر می شود نیاید! خودش فرموده: کسی که زیارتم بکند می آیم، حال فکر کنید عمرش را نوکری کرده باشد... نمی دانم هیبت حسین (ع) در آن لحظه اول مجال داد که چشم در چشمانش خیره شوید و مست می ناب گردید؟؟.... نمی دانم مولای ما رضا (ع) وقتی به دیدارتان آمد چه گفتید؟! چه شنیدید؟! چه دیدید؟! هیچ نمی دانم...
این ها را گفتم تا بگویم چرا می گویم: خوشابحالتان، غلامی خوب کسی را کردید و رفتید... دعا کنید ما نیز بتوانیم برای آن ها نوکری کوچک باشیم....
ارباب می دونی چقدر می خوامت این نوکرو کشته اون مرامت
تازه واسم اول جوونیست روزی که بشم یه پیر غلامت
شادی روح ایشان و تمامی رفتگان صلوات.....
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت