زندگینامه شهید:
بسم ربّ الشهداء والصّدیقین
زندگی نامه بسیجی گرانقدر شهید والامقام حسن عبداللهی
شهید حسن عبداللهی دردهم اسفند ماه 1347درخانواده ای مذهبی وبا سطح اقتصادی پایین در روستای مهدی آباد اردهال به دنیا آمد،پدرومادر حسن به علّت علاقه وافر به اهل بیت عصمت وطهارت (س) به ویژه سبط اکبر نبی حضرت امام حسن مجتبی (ع) نام مبارک( حسن) را برای اوبرگزیدند. دوران کودکی را در دامن پر مهر مادری مهربان ودرکنار پدری دلسوز سپری کرد،با آغاز فرارسیدن تحصیلات ابتدایی حسن وارد مدرسه ابتدایی روستا شد ودر خرداد سال 1356تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ی دکتر صفدری کره جار آن زمان (شهید خلیل طهماسبی)
فعلی با موفقیّت به پایان رسانید. ایشان جهت ادامه تحصیل وبه دلیل عدم وجود مدرسه راهنمایی در روستا ناچار شد به مدرسه راهنمایی شهید چمران آن زمان در روستای مشهد اردهال رهسپار شود، حسن هرروز مسافت 6کیلومتری بین خانه ومدرسه را طی می کرد گاهی اوقات به علّت نبودوسیله نقلیّه اومجبور به طی این مسافت با پای پیاده یا با دوچرخه می شد.وی دوره راهنمایی را با سختی بسیار امّا با موفقّیت به پایان رسانید. .
شهید حسن عبداللهی در سال تحصیلی64-63به منظور ادامه تحصیل در دوره متوسطه(دبیرستان) راهی شهرستان کاشان شد ودر رشته ادبیّات وعلوم انسانی (فرهنگ وادب قدیم) در دبیرستان امام خمینی (ره) ثبت نام نمود.
شهید عبداللهی هم زمان با تحصیل در دبیرستان وادامه دفاع مقدّس به ثبت نام در واحد بسیج سپاه در شهرستان دلیجان اقدام نمود ، وی سر انجام به دلیل اینکه هم می خواست از تحصیل علم و ودانش عقب نماند وهم فرصت دفاع از ارزشهای اسلامی ومیهنی را ازدست ندهد در سال 66 در مجتمع آموزشی رزمندگان شهید زین الدّین وابسته به لشگر 17علی ابن ابیطالب (ع) مستقر در جبهه های جنگ ثبت نام کرد وبا حضور در خطوط مقدم جبهه های نبرد حق علیه باطل به دوستان همرزمش در سنگرهای دفاع مقدس پرداخت. .
اکنون زمان دفاع از میهن اسلامی بود وبوی شهادت وحال وهوای معنوی جبهه ها فضارا پر کرده بود بسیاری از دوستان حسن از جمله شهید علیرضا مخدومی در جبهه ها بودند واونیز بی صبرانه منتظر فرصتی بود که خودش را به خطوط نبرد برساند تا در این دفاع مقدس سهمی داشته باشد . .
شهید حسن عبداللهی سر انجام در تاریخ27مرداد 66همزمان با اربعین شهادت همرزم عزیزش شهید مخدومی در منطقه عملیاتی کربلای 5 واقع در محور شلمچه بر اثر گلوله دشمن بعثی به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا بود نائل گردید.
گفتنی است شهید حسن عبداللهی در مراسم تشییع وبه خاک سپاری هم رزم عزیزش شهید علیرضا مخدومی به یکی از بستگان نزدیکش گفته بود که این بار که به جبهه بروم بر نمی گردم تا انتقام خون شهیدان مخصوصا دوستم علی رضا را از دشمن بعثی بگیرم وهمانطور که آرزویش بود در چهلمین روز شهادت شهید مخدومی دعوت حق را لبیک گفت. .
روحش شاد وراهش پر رهرو باد
مصاحبه با خانواده شهید:
باسمه تعالی
مصاحبه با خانواده شهید حسن عبداللهی
ساعت وتاریخ مصاحبه: 21/4/91 ساعت 12و5دقیقه محل مصاحبه: منزل شهید
شرکت کنندگان در مصاحبه : پدر ،مادر وبرادران شهید آقایان علی ومحمد وعباس عبداللهی
2- درچه سالی ودر چه تاریخی به شهادت رسیدند ودرچه عملیـــّاتی؟
در تاریخ 27/5/66 در شلمچه عملیات کربلای 5
3- وقتی خبر شهادت را شنیدید کجابودید، چه احســاسی پیدا کردید واوضاع واحوال خانواده چطور بود؟
درمنزل بودیم ووقتی برای انجام کاری به بیرون آمدیم احساس کردیم یه اتفاقی افتاده چون بعضی از همسایه ها داشتند پنهانی در مورد یه خبر مهم درگوشی صحبت می کردند واز قرار معلوم خبر شهادت را از شهرستان دلیجان به حاج جواد طهماسبی واونیز به عموی شهید یعنی مرحوم حاج غلامرضا عبداللهی داده بود اما هنوز این خبر قطعی نشده بود تا این که تعدای از آشنایان به همراه حاج قاسم فلاح به دلیجان رفتند تا اوضاع را برسی نمایند وخبر مورد تایید قرار گرفت وبه محض اطمینان از صحت خبر من وپدرش به همراه سایر دوستان به دلیجان رفتیم ودر سرد خانه پیکر پاکش را مشاهده کردیم شنیدن خبر ودیدن صحنه های مربوط به این خبر ناگوار برایمان سخت وبسیار شکننده بود
4-زمان شهادت چند سال داشتند واز چه طریقی به جبهه ها اعزام شده بود؟
18سال وتازه دیپلمش را گرفته بود واز طرف بسیج سپاه دلیجان به جبهه ها اعزام شده بود
5- بهترین خاطره ای که از شهیــد دارید را خیلی خلاصه بیان کنید
برادر شهیــد: از زمانی که علی رضا مخدومی از دوستان نزدیکش به شهاد ت رسید اوبسیار متحول شده بود وبه فرائض دینی مانند نماز ،روزه و... بسیار اهمیّت می داد وخدانیز می خواست که او شهید شود او آنقدر خجالتی بود که وقتی برای تحصیل به کاشان می رفت برای تامین مخارج وتهیه پول توجیبی اصلا با پدرش صحبت نمی کرد ودر این جور مواقع به مادرش مراجعه می کرد
مادر شهید: در طول مدتی که درجبهه بود من اطمینان داشتم که اونیز شهید می شود من یادم هست درز مانی که او برای تحصیل در دبیرستان امام به کاشان می رفت واحساس می کرد که ما به دلیل فقر شدید مالی نمی توانیم مخارج تحصیل اورا تامین نماییم خودش در تابستان رفت در یکی از مزرعه ها انقدر کار کشاورزی کرد تا دستهایش پینه زد وبا پول آن مخارج خودرا تامین می کرد.
6- فکر می کنید پیام مهمش برای شما ومردم چیه؟
خون شهدا را پایمال نکنید وراهشان را ادامه دهید وخودرا شرمنده شهدا نکنید
7- قبل از اعزام به جبهه مشغول چه کاری بودند وتحصیلات را تاکجا ادامه دادند؟
مشغول تحصیل در دبیرستان امام (ره) در کاشان وازنظر درسی واخلاقی زبانزد بود
8- مهمترین خصوصیت اخلاقی شهید چی بود؟
از نظر اخلاقی بسیار خوب ونمونه بود ومردم دار واگر کاری یا خدمتی که از دستش بر می آمد انجام میداد میگفت خدمت در پشت جبهه همانند خدمت در خط مقدم است وبه حلال وحرام دین بسیار حساس وپایبند بود
باتشکر وسپاس فراوان از خانواده ی محترم شهید که وقتشون را در اختیار ما قرار دادند
وصیتنامه:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
ما مثل حسین علیه السلام می جنگیم و مثل امام حسین باید به شهادت برسیم.
و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا
سوره نساء آیه 75
با درود و سلام بر امام امت خمینی بت شکن که به واسطه عزم و رهبری امام گونه او از سیاهی و تاریکی به روشنایی سوق داده شدیم و زندگی کردن واقعی را شناختیم و با درود به ارواح طیبه شهدا از کربلای حسینی تا کربلاهای واقعی ایران که بواسطه خونهای آنها چند سال بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی را با فهمی تازه گذراندم و با عرض سلام خدمت امت شهید پرور ایران که با پشتیبانی از جبهه و جنگ اسلام را به طرف پیروزی سوق می دهند .
در حال حاضر که مشغول نوشتن این جملات می باشم خود را در محیط کاملا صمیمی و آرام و روحانی یافته و احتمالا در اینده عازم میدان نبرد با کافران خواهم شد لذا صلاح را بر این دیدم که اعترافاتی را به شرح ذیل بنمایم .
از قبل از پیروزی انقلاب چیزی برای گفتن ندارم و اما بعد از پیروزی انقلاب با توجه به اینکه در تمام عمر مرتکب گناهان فراوانی شده ام سعی در اداء دین خود به اسلام و امام امت و مملکت خود نمودم لیکن در حال حاضر شرمنده درگاه پروردگار خود می باشم که کاری از دستم بر نیامد و پیوسته روز و شب خود را به بطالت گذراندم از ابتدای شروع جنگ همواره سعی در شرکت در این جنگ و مبارزه مقدس را داشتم و به همین دلیل همیشه خود را حقیر در مقابل رزمندگان می دیدم و پیوسته در این امر شرمسار بودم ولی هم اکنون که خود را در میان این بسیجیان جان بر کف می بینم بسیار شاد و خوشحالم بصورتی که نمی توانم این لحظات را توصیف نمایم در این فکر می کنم در تمام طول عمر خود فقط این چند روز را واقعا زندگی کرده ام در اینجا برادرانی هستند که با سن و سال کم چند سالی را در جبهه گذرانده اند لیکن هیچگونه ادعایی ندارند و انسان در مقابل خدای خود و آنها احساس عجز و درماندگی می نماید و هم اکنون می فهمم که چگونه عمر خود را بیهوده و بی ثمر گذر انده و هیچ نفهمیدم .
خدایا تو را شکر می کنم که توفیق زندگانی در این محیط عارفانه را به من دادی .
خدایا تو خود از همه بهتر می دانی که چگونه به خود و دیگران بد کردم و پشیمانم .
پروردگارا به حق خون شهدا از تقصیرات و گناهان بسیار عظیم این بنده حقیر و مسکین و درمانده ات در گذر .
خدایا به من توفیق شهادت را که از شهد بر من گوارا تر خواهد بود به من عطا فرما .
ایزدا به من توفیق و مهلت پاک کردن گناهان و معصیتهایم را عطا کن .
پروردگارا تو را شکر می کنم بخاطر نعمتهایی که به ما ارزانی داشتی و تو را سپاس می گویم که مرا از منجلاب فساد و از خواب غفلت بیدار و به این وادی که دیار عاشقانت است آوردی و از تو عاجزانه می خواهم که مرا در راه احیای اسلام و به عشق خودت و ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام بسوزانی شاید این سوختن باعث شود که عده ای روشنی یابند و به راه سعادت که راه اسلام است بیایند .
خداوندا : ایمان را بعنوان سلاح و توبه ای آنچنان در کانون جانم برافروز تا در شعله های سوزان خودبینی ها ، ضعفها ، ترسها ، یاسها خاکستر شوم.
خدایا : شاهد باش که با آگاهی تمام راهم را انتخاب کرده ام و بسوی تو آمده ام و تا آخرین قطره خون خودم با تو خواهم بود.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار .
ای امت شهیدپرور به حاکمیت طاغوت در جهان پایان دهید و نظامی بر اساس توحید و نفی بندگی غیر خدا در جامعه بوجود آورید تا هدف رسالت پیامبران الهی تحقق یابد
با نیت خالص و دلهای پاک از خداوند بخواهید که به شما توفیق عبادت و تلاوت قرآن کریم عطا بفرماید .
صبر و تقوا را پیشه خود سازید چرا که ان الله مع الصابرین . به فرامین پیامبرگونه امام امت گوش فرا دهید و به آن جامه عمل بپوشانید .
دوستان و همکلاسان در مواقعی که درس می خوانید در سنگر مدرسه کوشا باشید و با قلم خود بعنوان سلاح گرم راه شهیدان را ادامه دهید و در اوقات فراغت اگر استطاعت و توانایی دارید به جبهه بیایید تا حتی برای یک بار هم که شده خود را با این آب غسل دهید و اگر در پشت جبهه هستید در مقابل جنگ کوتاهی ننمایید .
اما شما پدر و مادر عزیزم برادران خوب و خواهران دلسوزم ، اگر به شهادت رسیدم که این آرزوی دیرینه من است ناراحت نباشید و بر جنازه ام گریه نکنید که با این کار قلب امام عزیزمان را جریحه دار ، روح مرا ناراحت و خاطر دشمن را شاد می کنید .
کفش و شلوار نو مرا در مجلس ختمم بگذار و فکر کن و خوشحال باش که مجلس دامادی من می باشد و مبادا نگران باشید بجای اینکار سلاح مرا برگیرید و قلب صدام و استکبار جهانی را نشانه روید .
خواهرانم زینب وار پیام رسان خون برادرت باشید و همگام با دیگر خواهران شهدا در خدمت اسلام بکوشید پدر جان می دانم تمام مدت فرزندیم برای شما فرزند خوبی نبودم و چه بسا شما خوشبختی مرا می خواستید مرا بخاطر این بی توجهی عفو نمایید در پایان از پدر و مادر عزیزم بخاطر زحماتی که برایم کشیدند و تند خوییهای مرا تحمل کردند تشکر و عذر خواهی نموده و حلالیت می طلبم و از برادران و خواهران و دیگر اقوام و دوستان و آشنایان خصوصا امت شهید پرور مهدی آباد عذرخواهی نموده و حلالیت می طلبم .
از کلیه کسانی که به نحوی اینجانب را می شناسند و یا این وصیتنامه را می خوانند از پشتیبانی و پیروی از فرامین امام گونه حضرت امام دست بر ندارید که می بایست قدر این انقلاب را دانست و با پشتیبانی از رزمندگان اسلام ، در پیروزی حق بر باطل تسریع نمایید .
بامید برافراشته شدن پرچم توحید در صحنه گیتی و ازادی قبله اول مسلمانان و برقراری نماز باشکوه جماعت در سرای ابا عبدالله علیه السلام به امامت روح الله با حضور امت حزب الله به همت جندالله با پیروزی بر عدوالله .
بنده سراپا آلوده بگناه حسن عبدالهی
تا که خون در رگ است و جان در تن سر نیاورم به نزد خصم و زور
می ستیزم به ناخن و دندان نهراسم ز تیر و آتش و دود
یا کنم خصم را برون ز وطن یا شوم کشته در ره مقصود
ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود ما پشت به سالار شهیدان نکنیم
خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
آمین یا رب العالمین16/2/66
وصیت خانوادگی حقیر حسن عبدالهی
مبلغ 4000 تومان در بانک اصفهان شعبه 22 بهمن می‌باشد به شما تعلق می‌گیرد و فقط 500 تومان آن در بانک باشد برای قرعه کشی و اگر در قرعه کشی برنده شدم آن هم برای شما. محل دفن اختیار با شماست و اگر جا هست پهلوی همرزم شهید علیرضا محذومی دفن نمایید.
شما پدر و مادر در حد معمول به علت فقر مالی میتوانید از امکانات بنیاد شهید استفاده کنید. برادران و خواهران به هیچ وجه حق استفاده از امکانات بنیاد شهید را ندارند.
و درخواست من از شما این است که اگر برایتان مقدور شد برای من حتماً 5 سال نماز و روزه قضایی بگیرید.
66/2/17 والسلام حسن عبدالهی
خاطره ای از شهید:
مشخصات راوی خاطره
نام و نام خانوادگی: عباس عبدالهی نسبت با شهید:برادرشهید
نشانی محل سکونت:دلیجان مشهد اردهال مهدی ابادی منزل عبدالهی تلفن: 08664362455
عنوان خاطره:
شهید در کاشان درس می خواند شاگرد اول بود به تنهایی در کاشان درس می خواند در سال 66 به شهادت رسیدند و بسیج بودند منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت رسیدند سومین فرد خانواده و دومین فرزند پسر بود از نظر دین اخلاق روزه می خواند متولد 47 بود در رشته ادب و هنر درس می خواند از طرف دلیجان رفتند به جبهه .10 سال اختلاف سنی با برادر داشته و برادر کوچک را بسیار دوست داشت مدرسه ابتدایی مهدی اباد بود راهنمایی در مشهد اردهال بود لشکر 17علی بن ابی طالب فعالیت می کرد
اطلاعات دیگری از این شهید در دست نیست
قاسم