تو صف برگه شهادت ایستاده بودم.خیلی شلوغ بود.بعد از ساعاتی نوبتم شد.ناگهان مامور توزیع برگه شهادت
سرش را با ناراحتی پایین انداخت و گفت:شرمنده برادر برگه شهادت تموم شده...
فقط برگه جانبازی برامون مونده،تقدیم کنم؟
با ناراحتی گفتم اشکالی ندارد یه جوری باش سر می کنم...
سالهاست که دارم باش سر می کنم.من سالهاست که با برگه جانبازی روزگاری تلخ را سپری می کنم...
ولی خدا،سوگند به چشم انتظاری مهدی،من هنوز منتظر برگه شهادتم،امضایش کن...
خسته شدم از اینکه همسرم و فرزندانم را سالهاست که با حال مریضم اذیت کردم و می کنم...
خسته شدم،خسته...