شراره ی فروزان فرهنگ ایران زمین،
بر همه ی ایرانیان در گستره ی فرهنگ ایران زمین پُر سرور باد.
تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند میشد و به قامت می ایستاد. یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد. ترسیدم، گفتم: عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟ خندید و گفت: «نه شما بد عادت شده اید؟ من همیشه جلوی تو بلند میشوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم». میدانستم اگر سالم بود بلند میشد و می ایستاد. اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد. بعد از اصرار زیاد به من گفت: چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم. انگشتان پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی پاهایم بایستم. عباس با همان حال، صبح روز بعد به منطقه جنگی رفت. این اتفاق به من نشان داد که حاج عباس کریمی از بندگان خاص خداوند است.
به نقل از همسر شهید
تاریخ تولد:1336
تاریخ شهادت:24 اسفند 1363
محل تولد:کاشان روستای قهرود
فرمانده «لشکر پیاده - مکانیزه 27 محمد رسول الله»
محل شهادت:شرق دجله
مزار شهید:تهران بهشت زهرا
کربلایی احمد (پدر شهید) میگفت به حرم حضرت ابوالفضل دخیل بستم و زار زده بودم که یا قمر بنی هاشم بچه های من به سلامت به دنیا نمی آیند و بعد از تولد میمیرند من سلامت بچههایم را از تو می خواهم،بعد از آن زیارت خدا به من فرزند پسر عطا کرد و بخاطر عنایت حضرت عباس(ع) اسمش را گذاشتم«عباس»
دوران اول دبیرستان یه دوست داشتم از اهل تسنن بود
خیلی دوستش داشتم بچه ی فهمیده ای بود
با اینکه بچه های کلاس اذیتش می کردند اما از دستشون ناراحت نمی شد
همیشه وقتی که تنها می شدیم میومدیم پیش هم و درباره دینمون